sweet.dream.of.unina

الآن باید باشی همین حالا که داره بارون میادالان باید باشی همین حالا که بغض کردم و تنهام.الان باید باشی همین حالا که از سنم ترسیدم. پس کی قراره بیای؟؟ اصن هیشکی قد من منتظرت بود؟ بدون اینکه حتی بشناستت چجوری میخوای بعدا جبران کنی این روزهارو؟؟ چرا انقد به اومدنت امیدوارم. چرا برام آَشنایی با اینکه ممکنه حتی واقعی نباشی. نکنه خیلی دوری. نکنه هیچوقت نیای.؟؟ میای باهم بریم تموم جزیره های دنیا رو ببینیم؟؟ اصلا تو کی هستی که انقد منتظرتم؟

من به طرز وحشتناکی به همه چی خوشبینم با اینکه اتفاق های بدی برام افتاده اما همیشه به روز های خوش امیدوار بودم اما کاش یه قدرت ماورایی داشتم کاش هیچوقت ناراحت نمیشدم اینکه بتونم همیشه امیدوار باشم بدون اینکه خسته شم. شاید اکه یه آدم فضایی تنها و خوشحال بودم همه چی خیلی بهتر بود. یه روزی از اینجا میرم. میرم تو یه سیاره ی دیگه و میشم آدم فضایی اونجا البته هادس هم باید اونجا باشه

نشستم رو تختم و کل روزمو به تماشای سریال های کلیشه ای میگذرونم. راستش سریال های عمیق و پیچیده هم برام لذت بخشه اما نه به اندازه ی سریال های عاشقانه سطحی. که بتونم خودمو بذارم جای دختر کوچولوی ضعیف سریال و منتظر ناجی قوی و قدرتمندم باشم و با تمام وجود اشک بریزم. اینکه غرق میشم تو دنیای فانتزی سریال هام و یه حامی تو اون دنیا دارم که متفاوت از بقیه نگام میکنه قشنگه که شبیه هیشکدوم از آدم های واقعی این دنیا نیست.

نمیدونم تو کدومشونی. کودکی؟ یا حامی؟ ولی وقتی نگات میکنم ناخودآگاه خنده م میگیره . به اون میمیک خنده دار صورتت که شبیه هوتن شکیباست یا وقتی صداتو نازک میکنی و ادامو در میاری. میدونی.راستش ناراحت میشم که میبینم رفتار مشابه با من رو با بقیه هم داری.خب من کلا حسودم و زود وابسته میشم. دوست دارم فقط وقتی به من نگاه میکنی اونجوری لبخند بزنی . یا فقط حواست به من باشه و اونجوری به من خیره بشی.